4 تا 5 سالگی
بهار قشنگ دیگه ای رو با پسر خوشگلمون شروع کردیم. بابا مهدی هم توی موسسه عترت فاطمی که نزدیک منو پرهام (خ پالیزی) بود مشغول شده بود ...... دوباره صبحا با هم میرفتیم و بعد از ظهر هم بابا مهدی ساعت 4 میرفت دنبال پسرمون و می رفتند خونه..... اواخر شهریور ماه سه تایی رفتیم اصفهان...خیلی سفر خوبی بود خیلی خوش گذشت .هوای عالی و شهر زیبای اصفهان روحمون رو حسابی تازه کرد.... وقتی برگشتیم، صاحبخونه مون (آقای نوری) با اینکه می دونست هنوز خونمون تکمیل نشده و تقریبا یکی دو ماهی هنوز کار داره جوابمون کرد.....و هر چی...
نویسنده :
Maman Azita
16:36